محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

14 ماهگیت مبارک و....

عسلم     اول ازهمه تولد 14 ماهگیت مبارک  اینروزها که میگذره هرروز شاهد بزرگتر شدنت هستیم ازهمه لحاظ فکری رفتاری زبانی و یه سری از خصوصیاتت داره برامون اشکار میشه مثلا اینکه فهمیدیم بایه پسر کوچولوی تودارو فوق العاده لجباز طرفیم که سر نترسی داره  و دوست داره همه چیزو تجربه کنه چه اون کار خطرناک باشه چه نباشه  مثل راه رفتن روی مبلهاو... واینم بگم که زبان دندان مو گوش بینی و دست رامیشناسی و بجز زبان و دندان بقیشو ادا میکنی یویه چیزم که مخوای بگی دستتو بردار یا دست نزن میگی دست... کلمه در رو هم میگی خوردنی هایی که عاشقشونی عبارتند از نان قند پولکی چایی زیتون و ازهمه مهمتر حاجی بادوم و ...
19 آذر 1392

اولین گامهای خاکی +اولین بغض+اولین حسادت محمد پارسا+چیزای دیگه

عشقولی من از احوالات اینروزامون اگه بخوای بدونی باید بگم همچنان ازخونه دوریم از صبح شنبه تادیشب خونه اقاجونت بودیم و دیشب دوباره کوچ کردیم خونه پدرجون ییلاق قشلاق میکنیم یه جورایی وبرات بگم هیچ کس و هیچ خونه ای ازدست شیطنتات درامن نیست تعارف نداری با هیچکس از خساراتی که خونه اقاجونت به بار اوردی این بود که یه مهر ازشون شکستی یه نعلبکی ازتو کابینتشون دراوردی شکستی و میل بافتنی مادرتو به شکل مربع دراوردی ازبس فروکردی توی قالیشون  نه اینکه من ازین مامانایی باشم که میذارن بچه ها هراتیشی میخوان خونه مردم بسوزونن نه ولی ماشالا سرعت عملت بالاست مادر به سرعت نور از غفلت من سوءاستفاده میکنی وبعد بوووممممم یه جا منفجر میشه  از...
6 آذر 1392
1